یکی از فانتزیام اینه :
رفیقم اومد یهو ضارپ بزنم تو گوشش
بعد بشینم عینهو مجید خراطا اینو براش بخونم :
.
.
.
خدانگهدارت باشه گرچه دلم راضی نبود
حق نداری که بگذری از حرف من به سادگی
زدم که یادت بمونه هر جا میری باید بگی
بعد بشینیم باهم زار زار گریه کنیم بعد جای افق(کپنش تموم شده بود)


بعد من درو باز کنم اونم با لبخند و ناز کردن بگه سلام شاهین بفرمایید نزریه


بعدشم برو به ننت بگو امشب میایم خواستگاری
اونم چادرشوم بکشه رو صورتش بگه وایییی ذوق مرگ شه
بدووه بره سمت پله ها پاش گیر کنه با مُـخ بره تو شیشه خونش بپاچه توی راه رو ، اصن همون بهتر که مـُرد دخـتره ی خـنگ منم از همین بغل برم تو افق محو شم
یکی از فانتزیام اینه که دکترای داروسازی داشته باشم
بعد یه روز صب که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم
که برم بیرون هم زمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل ...
بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن بعد از تو ماشین به هم خیره بشیم
بعد عاشق بشیم
بعد همون موقع به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر 50 کشته بشم
دختره پیاده بشه بیاد بالا سرم بگه عزیزم تنهام نذار
منم در حالی که دارم جون میدم به افق خیره بشم بعد تموم کنم
سوال شده که چرا دکترای داروسازی داشته باشم؟!
به نکته خوبی اشاره کردید
ولی 100 بار گفتم تو مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین روحمم که رفت همون جای همیشگی تو افق
نظرات شما عزیزان: